سوال؟؟؟
سوال بی کلام
در سکوت ترس آلود من
شب و روز تکرار می شود
صداقت تلخ , به از دروغ های شیرین؟
پی نوشت:
آدم در بهای گندم بهشت را از دست داد!
تو در بهای چه سعادت ابدی را از دست می دهی؟
در این بیغوله های جغد نشین
در میان کلاغ ها,کرکس ها و لاشه ها
بدنبال کدمین بت زنده ای؟
تا خود را,نه!
خدا را بفروشی؟
تو باخته ای
تو بزرگترین مقهور عصر خویش هستی!
گور های تاریک گناه
روح تو را بلعیده اند
تو مرده ای!!!
به مرگ خود آگاه نیستی
مثل کافری که در عقیده ی غلط بزرگ می شود
تو مرده ای و زمانی زنده می شوی
که از مرگ تریجی ات در گذشته آگاه شوی
چقدر مشکل خواهد بود؟!
بازگشت...
بازگشت به دنیای پوچ و بیماری که
مردمش
دلقک های افسرده
با صورت های به ظاهر خندان
بیش نیستند...
پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۵ ساعت 1:33 توسط NIRVANA
|