خلیج خاموش

 

عمر از میانه گذشت و من

خسته از سفر

پیاه از غرور

در این خلیج خاموش

به گل نشسته ام.

 

گر نمی گویی:؟

چه دیر!

به جز نامت

دیگر هرگز

نامی نمی خوانم!

سردم است...

بسیار سردم است.

ای دستهایت گرم

آغوش بگشای

تا در مهربانیت به خواب روم.

 

نیمه پسین عمر رفت

من نیز

به فراموشی بادش خواهم سپرد.

نیمه دیگر را

تنها به تو می سپارم

 

اگرم مانده باشد؟؟؟

 

سوال؟؟؟

 

سوال بی کلام

در سکوت ترس آلود من

شب و روز تکرار می شود

صداقت تلخ , به از دروغ های شیرین؟

 

پی نوشت:

 

آدم در بهای گندم بهشت را از دست داد!

تو در بهای چه سعادت ابدی را از دست می دهی؟

 در این بیغوله های جغد نشین

در میان کلاغ ها,کرکس ها و لاشه ها

بدنبال کدمین بت زنده ای؟

تا خود را,نه!

خدا را بفروشی؟

تو باخته ای

تو بزرگترین مقهور عصر خویش هستی!

گور های تاریک گناه

روح تو را بلعیده اند

تو مرده ای!!!

به مرگ خود آگاه نیستی

مثل کافری که در عقیده ی غلط بزرگ می شود

تو مرده ای و زمانی زنده می شوی

که از مرگ تریجی ات در گذشته آگاه شوی

چقدر مشکل خواهد بود؟!

بازگشت...

بازگشت به دنیای پوچ و بیماری که

مردمش

دلقک های افسرده

با صورت های به ظاهر خندان

بیش نیستند...

 

 

                     پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت      نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم

 

تیک تاک

 

به بهانه ی یک دوست داشتن ساده

یک دوستی کوچک

یک ...

قلبم...

یکسره موسیقی شاد می نوازد

شاید از این پس

ساعتم را روی تیک تاک قلبم تنظیم کردم

شاید...

تقصیر من نیست....

 

تقصیر من نیست نازنین!

اصلا"...

به من چه که تو میخوای سر به دیوار بزنی , دیوونه شی , عاشقی کنی و بهونشو از من بگیری???

نگفتمت...!؟

...دیوونه...

تو این دنیا هیچ کس بدهکار تو نیست!

نگفتم...!؟

بمیرمت نازنین دلکم که هنوز عاشقی!!!

 

 

توضیح:

این نازنین تو نوشته ها اسم شخص خاصی نیست...

سوء تفاهم نشه!!!

 

به نام کوچک آوازم کن!

 

غمگنانه ترین سرود زمین است

                                        نام من

آنگاه که تو

                  به نام کوچک آوازم میکنی

فرا تر از فرازنای غرور

                          خداوندگار خدایگان زمینم

آنگاه که میخوانی ام به مهر

         

        و پشیزی ناچیز

                              در حضیض عدم

                                                    بیگاه که نیستی...

    ***

 پیش از این

 روسبیان بسیار

 به دریوزگی بوسه ای بی رمق

                                   جبروت نامم را به زمین آلودند

زمینی ام مخواه!

                       صدایم کن!

 

چنان مومنانه که ابراهیم خدایش را...

 

نازنین!

      آواز نیستی تو

                        غسل تطهیری

   ***

پالوده ترین سرود زمین خواهم بود

                                             به نام کوچک آوازم کن!

 

 

پاییز

 

امروز شاید پاییز است

برگها نریخته اند

آسمان ابری نیست

اما...

امروز پاییز است

و صدای خش خش و کوچ و باد

و من...

می بارم

شاید؟!

شاید بزرگترین اشتباهم دوست داشتن او باشد

شاید بزرگترین اشتباهم دوست داشتن دوباره باشد

حالا سرود سرد حسرت

همنوای هر شبم

رویاهایم همه از جنس پاییز

خنده برایم سخت است

تقلا میکنم...

ولی

انگار که پا هایم به تنهایی زنحیر شده باشد

کم کم حضورش در صندوقچه ی یادگاری های خانه بایگانی می شود

حالا تمام رازهایم را باد بدرقه می کند

هوس خوابی نقره ای کرده ام

شاید از های و هوی این همه زمزمه رها شوم

و از اعتیاد به نا امیدی ...

 

میخواهم مثل کودکی ام

به بی تفاوتی رد روزها برسم

نیمه راه

 

عمر یک برگ درخت

به بهاری شود آغاز و به پاییز تمام

چه یتیمانه کنم مویه

که فصل سبزم

چو خزان طی شد و رفت

عشق تو آه, اما ...

برگریزان زمان شعفم بود و سیه پوش دم شور و شباب

دل سرما زده ام

ز تب عشق تو دیر آمده گرما دارد

پس اگر مانده هنوز

نیمه راهی ز خط زندگیم

عشق تو توشه ی راه

 

رفتن...

 

رفتن و رفتن

برای همیشه...

همه چیز میگذرد

چون صاعقه و باد

و تداعی کهنه ها

انکار فراموشی هاست

روزی که تصویر ما در اذهان مردم

چون سایه ای محو و کمرنگ شود

دیگر وجود نخواهیم داشت

در افق های دور دست

به رویایی مبهم و گیج تبدیل خواهیم شد

آدمی , گلبوته ای بیگانه در حفاظی بلورین و بی دوام است

که طراوت و پژمردگی

همیشه در آن تکرار میشود

و زمان برای گل کردن

ناتمام...

تقدیم به کسی که قلم  به دستش زیباست

 

شعر

و

هیچ!!!

و گذشته ای پر از نغمه های سرد

و الهه های وحشی روزگار مدرن 

خانه ای همیشه تنها

روز هایی همیشه تاریک

و تو , ای ناباورانه ی بودن

من سالهاست که گذشته ام

آمیزش پر غصه این روز ها

سالهاست که از آن من است

و قصه ی تکراری دوست داشتن

من سالهاست که میدانم

دغدغه ی عشق

برای این دیار غریبه است

 اندوه گیج در رویایی بی فردا

من سالهاست که مرده ام

شاید...؟؟؟

جبران خلیل جبران میگه:

 

یکدیگر را دوست بدارید,اما از عشق زنجیر مسازید.

 بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحل های جانتان در تموج و اهتزار باشد.

جام های یکدیگر را پر کنید شما از یک جام منوشید.

از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید.

به شادمانی با هم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشد.

همچون سیمهای عود که هریک در مقام خود تنهاست,اما همه با هم به یک آهنگ مترنمند.

دلهایتان را به هم بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید.

زیرا تنها دست زندگی است که میتواند دلهای شما را در خود نگاه دارد.

در کنار هم بایستیداما نه بسیار نزدیک!!!

از آنکه ستونهای معبد به جدایی بار بهتر کشند.

و بلوط و سرو در سایه ی هم به کمال رویش نکنند.

و ...

 

عنوان نداره که:

 

سلام به همه ی دوستان خوووبم....

از یاسی (ملیحه) که از روز اول این وبلاگ با من بود و یه جورایی اون باعث شد تا این وبلاگ رو راه بندازم  چون داشتم تو پرشین بلاگ در مورد کرت کوبین و گروه نیروانا مینوشتم...  تا آمیس  (آشنا) که نه تنها  یه دوست خوبه یه موجود عجیبم هست یه چیزی بین توله ببر و گنجیشک .کسی که خواسته یا نا خواسته داره باعث تغییر یه چیزایی میشه که حدودا" دو ساله منتظر تغییرشونم. خوشحالم که همدیگرو پیدا کردیم  ...

ای کاش بقیه هم یاد میگرفتن و به جای وعده عمل میکردن...

و بقیه که خوشحالم که توی این دنیا (MATRIX) دوستای خوبی مثل اونا دارم

راستی غریبه قلمت(منظورم نوعه بیانته) خیلی آشناست و خاطرات خیلی دور رو زنده میکنه... نمیخوای خودتو معرفی کنی؟؟؟در مورد کدوم هدیه صحبت میکنی؟؟؟

ببخشید که اسم همه رو نمیبرم ...

همتونو دوست دارم...

همیشه خوب باشید و شاد...

 یه وبلاگ دیگه درست کردم به اسم نیروانیا توی بلاگفا که میخام از این به بعد جواب نظر ها و حرفهاتونو  اونجا جواب بدم.

 نیر یعنی آتش و وانیا هم یعنی هدیه خداوند در کل یه اصطلاح زرتشتیه که معنیش میشه آتشی که هدیه خداونده...

 اما منظور همون داستان ققنوس و ...

همون آتش سوزانی که باعث طهارت وپاکی میشه...

 همون آتشی که ...

آدرسش تو پیوندهای روزانه هست اما اینجام مینویسمش:  www.nirvania.blogfa.com

خوب دیگه زیاذ حرف زدم...

شاد باشید دیگران رو هم شاد کنین

تا بعد...