من صبورم,سخت صبور...
سلام, وارث دیرین گریه های آسمان
فراموش کرده ای!؟
من صبورم,سخت صبور
و پاکم از گلایه
پاک پاک
به پاکی موهای سپید مادر بزرگ
که از عطر حنا بیزار بود
پاک است دلم,از تردید
به پاکی عشق پسر بچه ای
که هنوز به بوی بلوغ مردانه دچار نشده
فراموش کرده ای!؟
و پاکم از شک
چون باکرگی زیرگذرهای خیابان در شب های بارانی
پاکم از خیانت
به پاکی جرقه های خنده از نمره های بیست بدون تقلب
نمیدانم چرا؟
مرا محکوم به بر آورده شدن تمام آرزو هایم کرده اند...
من به آمیزش نگاهم و ابهام رسیده ام
به چهره ای همیشه صامت در آیینه
من به بی نیازی از نفس رسیده ام
و روزگارم همرنگ شبهای بی ستاره...
در سایه سکوت نشسته و ...
...to be continue
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۶ ساعت 1:30 توسط NIRVANA
|