بی بهانه...
چه لذتی دارد
بی بهانه
تو را در آغوش گرفتن
می خواهمت...
بی بهانه...
بی بهانه آرامم کن...
بمان
بمان و لبریزم کن از حس بودنت
بیا
بیا و نفسهایت را با نفسهایم گره بزن
دردانه ی من مرا ببخش
بازهم
بازهم بی خبر...
بی خبراز تو چشمانم بارانی شد
این بار هم مقصر توئی!
من فقط باز هم دلتنگت شدم